کریسمس مبارک

آرزومند بهترين آرزوها براي شما كه دوستتون دارم...
يادتون نره كه همه رو دعا كنيد...
منم همين طور..
فقط خواستم ازت معذرت بخوام به خاطر بد بودنم
خوشبختیت آرزوی قلبیمه...
شایان
خسته از روزهایی که بی تو شب میشود و
شبهایی که باز هم بی تو میگذرد تا که
طلوعی و غروبی دیگر بیایند و باز هم گذر زمانها
که بی تو میگذرد ...! میگذرد ...!
میگذرد و باز هم میگذرد . . .
امین
لطفا" نظرهای مربوط به این موضوع رو به همین قسمت ارسال کنید.
من اهل خوزستان هستم و مدتی هست که از طریق نت با دختری آشنا شدم که اهل شیرازه.
تو این مدت آشنایی همدیگر رو حتی یکبار هم ندیدیم و من همیشه اون رو به چشم یک خواهر می دیدیم و آبجی می گفتم بهش...
تا اینکه کم کم احساس کردم داره بهم علاقه پیدا می کنه و به جایی رسید که خودش اعتراف کرد که بهم وابسته شده و خیلی دوسم داره.. می گه بدون من نمی تونه...
از طرفی قبل از اینکه بفهمم بهم وابسته شده تو دانشگاه به دختری علاقه مند شدم که هنوز بهش ابراز علاقه نکردم اما دلم می خواد باهاش رابطه بر قرار کنم. از قیافش خوشم اومده و می خوام باهاش آشنا بشم تا اخلاقش رو هم بشناسم.
بین این 2 نفر موندم سر 2 راهی...
برم طرف کسی که خودم خودم دیدمش و علاقه پیدا کردم ؟
یا با کسی باشم که از طریق نت باهاش آشنا شدم و حتی یک عکس هم ازش ندیدم.
راستش من آدمی هستم که اول باید از ظاهر کسی خوشم بیاد و به دلم بشینه بعد برم سراغش...
تو رابطه ای که می خوام برقرار کنم دلم می خواد با طرفم برم بیرون .. رو در رو با هم حرف بزنیم..
از حضورشش آرامش بگیرم.. اما اون کیلومتر ها ازم فاصله داره...
می ترسم اگه ازش بخوام عکسشو نشونم بده قیافش به دلم نشینه .. اون وقت با چه رویی بهش بگم نپسندیدمش؟
اگه ازش خوشم نیاد چه جوری به خاطر خواسته ی خودم دلش رو بشکنم؟
نمی دونم چی کار کنم... نظر های شما برای من مهمه... خواهشا" کمکم کنید که از این دو راهی نجات پیدا کنم...
خیلی بهم امید دادید... هر روز میومدم اینجا که ببینم کسی نظر جدیدی گذاشته یا نه...
واقعا" از همتون ممنونم. تو بدترین شرایط زندگیم بهم نشون دادید که تنها نیستم و می تونم ازتون کمک بگیرم.نمی دونید که چقدر امیدوارم کردید....برای زندگی.. برای نفس کشیدن.. برای خندیدن...
از یاسمین جان هم تشکر می کنم که وبلاگ قشنگش این فرصت رو برای من فراهم آورد که بتونم حرف دلم رو بزنم .
درضمن در جواب صمیم جون که سوالی پرسیده بود می خوام بگم اگه پدرم این کارو کرده بود ازش حق السکوت نمی گرفتم.الان نمی شه راجه به این موضوع بگم که چیکار می کردم..چون اون هم جای بحث داره و کلی صحبت برای گفتن...
خیلی ناراحت می شدم از اینکه با مادرم این کارو کرده اما نه به اندازه ی الان... خیانت مرد با زن خیلی فزق داره... مادر سرشاره از پاکی...لطافت...عشق...خوب بودن...نجابت...قابل ستایش بودن.اما پدر...
تو این مدت خیلی فکر کردم... راستش هیچ جوری نتونستم خودمو راضی کنم که راجع به این موضوع با مادرم صحبت کنم.این کار عواقب خیلی بدی داره. همه ی احترام و حرمتی که بینمون هست از بین میره. و دیگه هیچ وقت صمیمیتی که با هم داشتیم بر نمی گرده. شاید مادرم تا همیشه به خاطر این موضوع ازم خجالت بکشه.و این خجالت زدگی باعث میشه که دیگه نتونه برای من نقش یه مادر رو ایفا کنه. و.................
به پدرم هم هیچ وقت نخواهم گفت... مشکلم چند برابر میشه و زندگیمون از هم می پاشه.
تصمیم گرفتم یه جوری وانمود کنم که نشون بدم از این ماجرا بی خبر نیستم ولی هیچ وقت به روش نیارم... به احترام مادر بودنش...به احترام زحمتایی که برام کشیده.
این کار خیلی سختیه...اما تحمل می کنم.... به خاطر خدا...
من خدا رو دارم و می دونم که همه چیز رو می بینه...
می سپرم به دست زمان...به قول یکی از دوستان که گفته بود زمان بزرگترين داروي زخم هاست.
برای آروم شدنم هم واقعا" نیاز به یه مشاور دارم که حضوری باهاش صحبت کنم که سر فرصت پیش یه مشاور هم خواهم رفت.
اون شب که داشتم حرفام رو برای شما می نوشتم خیای غمگین بودم... نمی تونستم جلوی اشکام رو بگیرم...بغض سنگینی تو گلوم حس می کردم ...اما حالا خیلی آرومم... بهم روحیه دادید.
همینجا از همه ی شما تشکر می کنم . من وبلاگ ندارم اما تو فکرشم که برای نوشتن حرفای دلم یکی بسازم.که بتونم با دوستای خوبی مثل شما بیشتر ارتباط برقرار کنم. اگه ساختم خبرتون می کنم.
یک دنیا ممنونم ازتون...ممنونم...ممنونم................
سایه ای تنها
سایه ای تنها
پیغامی ندارم که بخوام برای کسی بذارم. چون نه حوصله شو دارم نه حس..
اما امشب انقد دلم گرفته که تصمیم گرفتم مشکلمو اینجا برای شما بنویسم شاید یکم سبک شم. شاید راهکارهای شما کمکم کنن. تازگیا توی خانوادم چیزی بهم ثابت شده که حتتی نمی تونم باورش کنم.
مادرم کارمندهاز یه خانواده اصیل.. با آبرو... با پدرم شاید سازگار نباشن اما غیر قابل تحمل نیست خونمون. با همه ی اختلاف نظرها زندگی خوبی داریم.اما... ۱ ساله حس کردم مامانم با یه مرده دیگه رابطه..........
و امروز مطمئن شدم و بهم ثابت شد. دارم دیوونه میشم.. چجوری تونسته این کارو با من بکنه.. چجوری تونسته به من و بابام خیانت بکنه. چجوری می تونه یه دروغی به ما بگه و با اون مرتیکه بره بیرون؟.. واقعا" باورم نمیشه.. هیچ وقت نمی تونم ببخشمش.. انقد گریه کردم چشام باد کرده..
وقتی مامانم می پرسه چته هیچی نمی تونم بگم... نمی تونم بهش بگم من خرررررر نیستم.
نمی تونم بگم من همه چیرو می دونم و اون مردرو می شناسم.. نمی تونم بگم می دونم که بهش اس ام اس میزنی و بعد پاک می کنی.. حتی دلیوری هاشو... اگه بگم نه تنها که همه چیز رو انکار می کنه بلکه حرمت مادر و دختریمون هم از بین میره. کمکم کنید. احساس می کنم تو یه جهنم زدندگی می کنم.. من چی کار کنم؟.. چه جوری برخورد کنم؟ خودمو به خریت بزنم یا......................
کیانا
امروز خورشید شادمانهترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت،
قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت فرشته آسمانی سالروز زمینی شدنت مبارک.
۲۷ بهمن روز تولدت رو تبریک میگم گلم.
از طرف خودم (یاسمین)
درسته که نشد برات خرس و قلب بخرم اما این پیغام رو برات می ذارم تا بدونی همیشه دوست دارم ولنتاین مبارک . . .
عشقت پرستو
0000000000000000000000000000000
0000000000000000000000000000000
0000000777770000000777770000000
0000077777777700077777777700000
0000777777777770777777777770000
0000777777777777777777777770000
7777770000ولنتاین مبارک۰۰۰۰۷۷۷۷۷۷۷
۰۰۰۰۰۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۰۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۰۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۰۰۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۰۰۰۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۰۰۰۰۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۷۷۷۷۷۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۷۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
نگار
عشق یعنی تا ابد با من بمان ، عشق یعنی هم نفس با من بخوان ،
عشق یعنی با منی دستم بگیر ، بی توقع در ره جانم بمیر .
سحر
گفته بودم که اگر بوسه دهی توبه کنم- که دگر بار از این گونه خطا ها نکنم
بوسه را داد و چو برداشت لبش از لب من - توبه کردم که دگر توبه بیجا نکنم
امید
مجید
نازنین
حمید
به جاي سيل اشکي که فردا برمزارم ميريزي
امروز با تبسمي شادم کن.
به جاي اون متن هاي تسليت که فردا برام مي نويسي
امروز با يک پيغام کوچک خوشحالم کن من امروز به تو
نیاز دارم نه فردا
من همیشه منتظرتم : مونا
وقتي نيستي هر چي غصه است تو صدامه
وقتي نيستي هر چي اشکه تو چشامه
از وقتي رفتي دارم هر ثانيه از رفتنت ميسوزم
کاشکي بودي و ميديدي که چي آوردي به روزم
حالا عکست تنها يادگار از تو
خاطراتت تنها باقي مونده از تو
وقتي نيستي ياد تو هر نفس آتيش ميزنه به اين وجود
کاش از اول نميدونستي من عاشق تو بودم
الهام
ما با هرتبسمت هزاران بار می شکفیم و با هر تپش قلبمان هزار بار نامت را میخوانیم
اگر بر روی زمین تنهاییم، ولی تو مثل ماه نگاهمان میکنی
ما بر وجود نازنینت سجده شکر میگذاریم.
تولدت مبارک.
فرزندانت علی و نسرین
امشب دامن تو پر از هدیه های کوچک و بزرگ می شود
اما من هیچ ندارم که به تو هدیه دهم
جز دلی که به من پس دادی
تولدت مبارک . . .
ستاره
زیباترین چشم انداز تندیس نگاه توست
و قشنگترین لحظه لحظه روییدن توست
سالروز تولدت را با تقدیم یک سبد گل سرخ تبریک میگویم . . .
روشنک
تمام دارایی من قلبی است که در سینه دارم و برای تو می تپد ، آن را به تو تقدیم میکنم
تولدت مبارک
ستایش
بدون انکه بدونی چقدر دوست دارم. بدون اینکه بدونی یکی هست که روز تولدت به یادته.
نسیم
از طرف همسرت : مریم